+ نوشته شده در یکشنبه هشتم دی ۱۳۹۲ ساعت 11:36 توسط معاون دبستان
|
درمجالی كه برایم باقیست باز همراه شما مدرسه ای می سازم كه در آن همواره اول صبح به زبانی ساده مهر تدریس كنند و بگویند خدا خالق زیبایی و سراینده عشق آفرینندة ماست مهربانیست كه ما را به نكویی دانایی زیبایی به خود می خواند جنتی دارد نزدیك، زیبا و بزرگ دوزخی دارد به گمانم كوچك و بعید در پی سودایی ست كه ببخشد ما را و بفهماندمان ترس ما بیرون از دایره رحمت اوست در مجالی كه برایم باقیست باز هم همراه شما مدرسه ای می سازم
علم را با احساس و ریاضی را با شعر دین را با عرفان همه را با عشق تدریس كنند لای انگشت كسی قلمی نگذارند و نخوانند كسی را حیوان و نگویند كسی را كودن و معلم هر روز روح را حاضر و غایت بكند و به جز از ایمانش هیچكس چیزی را حفظ نباید بكند مغز ها پر نشود چون انبار
قلب خالی نشود از احساس
درسهایی بدهند كه به جای مغز، دلها را تسخیر كند از كتاب تاریخ
جنگ را بردارند در كلاس انشاء هر كسی حرف دلش را بزند تا كسی بعد از این باز همواره نگوید : هرگز و به آسانی همرنگ جماعت نشود زنگ نقاشی تكرار شود رنگ را در پاییز تعلیم دهند قطره را در باران موج را در ساحل زدگی را در رفتن و برگشتن را از قله كوه و عبادت را در خدمت خلق كار را در كندو و طبیعت را در جنگل و دشت مشق شب این باشد كه شبی چندین بار همه تكرار كنیم : عدل، آزادی، قانون، شادی امتحانی بشود كو بسنجد مارا تا بفهمند چقدر عاشق و آگه و آدم شده ایم در مجالی كه برایم باقیست باز هم همراه شما مدرسه ای می سازم كه در آن آخر وقت به زبانی ساده شعر تدریس كنند و بگویند كه تا فردا صبح خالق عشق نگهدار شما